کانون یاریگران زندگی

آموزش و پرورش ناحیه 4 شیراز

کانون یاریگران زندگی

آموزش و پرورش ناحیه 4 شیراز

  • ۰
  • ۰

نمونه های زیر مصداق واقعی از آسیبهای اجتماعی می باشد که توسط مرکز مشاوره پلیس فارس پیگیری شده است . 

فرار از خانه

 

دختری وحشتزده واردمرکزمشاوره فرماندهی انتظامی استان فارس شد. او 17 ساله،رنگ پریده وبیجان به نظرمیرسید. مشاورمرکزمشاوره اورابه آرامش دعوت کرد. دخترک باصحبتهای مشاورشروع به بیان مشکلش کرد:

«من اهل یکی ازشهرستانهای اطراف هستم ولی متاسفانه بدون اطلاع خانواده ام خانه راترک کرده وبه اینجاآمدم.»

دراین لحظه گریه امانش رابریدوصحبتش قطع شد. بعدازچندلحظه گفت: مدتهابودکه ازمحیط خانه بیزارشده بودم. پدرم معتادوبسیارسختگیراست،اهمیتی به هیچ یک ازاعضای خانواده نمیدهد،هرگاه که موادش تامین نشودتمام ناراحتی اش راسرماخالی میکند. مادرم هم به خاطروضعیت پدرم حسابی به هم ریخته وهمیشه ازدست من وسه خواهروبرادرم سیراست. هرروزدرخانواده مابحث وجدل ودرگیری تکرارمیشود،خواهرهاوبرادرم هم درگیرمشکلات خودشان هستندوهیچ کس کاری به دیگری ندارد. احساست نهایی میکردم وازاین وضعیت درخانواده احساس ناخوشایندی داشتم.

وی ادامه داد: وضعیت مالی مان هم بسیارضعیف است حتی کوچکترین نیازهایم تامین نمیشد. دربین دوستانم احساس بدی پیدامیکردم،احساس خجالت داشتم. همین مسائل باعث شددرمدرسه هم باکسی ارتباط برقرارنکنم وهیچ دوستی نداشتم. به مرورزمان دچارافت تحصیلی شده وازمدرسه رفتن متنفرشدم وبالاخره ترک تحصیل کردم. اوضاع بدترشد،فقط درخانه کارمیکردم،همه اعضای خانواده مثل طلبکارهابامن رفتارمیکردند.تا اینکه یک روز متوجه شدم پدرم تصمیم دارد مرا به عقد یکی از دوستان خود که تقریبا هم سن و سال پدرم بود درآورد.علتش هم بدهی پدرم به او بود که توان پرداختش را نداشت و در واقع پدرم قصد داشت با او معامله کند.از اینکه هیچ ارزشی برای خانواده ام نداشتم احساس سرخوردگی داشتم.همان شب تا صبح گریه کردم خیلی ازاین اوضاع خسته شده بودم به خاطرهمین بعضی اوقات به این مساله فکرمیکردم که به نحوی خودم راازشرخانه وخانواده ام خلاص کنم،تااینکه یکروزکه مادرم برای دیدن مادربزرگم به خانه آنهارفته بودوکسی درخانه مان نبود،وسایلم راجمع کردم وازخانه بیرون زدم. همینکه راه افتادم حسابی ترسیدم و از تصمیمم پشیمان شدم ولی باخودم گفتم بهتراست خودم راازاین وضعیت وبدبختی نجات دهم.

دختر 17 ساله ادامه داد: سواراتوبوس شده وراهی شیرازشدم. درراه استرس شدیدی به من دست داده بود،احساس میکردم همه کسانی که سوارماشین هستندبه من نگاه میکنند. بالاخره به شهررسیدم،وقتی   پیاده شدم سردرگم بودم ونمیدانستم کجابایدبروم،بی هدف درخیابانهاپرسه میزدم،به یک پارک رسیدم روی یک صندلی نشستم وبه مردم نگاه میکردم،چندلحظه همانجاخوابم برد،پسری کنارم نشست ومراصدازد،شروع به صحبت کرد،خیلی ترسیدم،کم کم پسرتهدیدم کردوگفت بایدبااوبروم وگرنه من رابه عنوان دخترفراری به پلیس تحویل میدهد. گریه کردم وسریع دویدم وازآنجافرارکردم. دربین راه زنی حال بدمن رادیدوخواست به من کمک کندولی من میترسیدم. اوهم چون دیدنمیتوانم به وی اعتمادکنم مرکزمشاوره شمارامعرفی کردتابه اینجابیایم شایدمشکلم حل شود.

نظر  مشاور :

همه انسانهادربرابرسختیهاومشکلات واکنشهای یکسانی ازخودنشان نمیدهند،معمولاًهرفردی بنابه درجات مختلفی واکنشهای خاصی راازخودنشان می دهند. متاسفانه یکی ازواکنشهادرمقابل سختیهاومشکلات،فرارازخانه است. این واکنش مهمی است که به سرعت ازطرف فردآسیب دیده برنامه ریزی واجرامیشودکه ممکن است عواقب بسیارناخوشایندی داشته باشد. به طورکلی عوامل متعددی رامیتوانیم به عنوان عوامل ایجادکننده چنین واکنشی مطرح کنیم که برخی ازآنهارابه طورمختصربیان میکنیم:

1-کمبودمحبت به فرزندان وبی توجهی به آنان : خانوادهای که درآن محبت کافی به کودکان،نوجوانان وجوانان وجودنداردخانواده ای نابسامان است وموجب نارسایی درابعادمختلف رشدجسمانی،روانی،عاطفی وبه خصوص اجتماعی فرزندان میشود.بیشتراوقات دخترنوجوان درخانواده احساس تنهایی میکرده ودچارخلاءوفشارعاطفی شدیدگشته واجبار به ازدواج باعث احساس زیادی بودن در خانواده را ایجاد کرده وهمین مساله اورابه سمت انحراف اجتماعی وفرارازخانه کشانده است.

2-اختلاف خانوادگی بین والدین :

خانه ای که اختلاف،نزاع،سرزنش،ناسازگاری و... درآن اتفاق می افتدبررفتاروروان والدین وکودکان آثارنامطلوب وزیانباری برجای میگذارد. درگیریهای شدیدبین والدین،احساسات منفی کودکان رابه دنبال داردوزمینه ایجادآسیب وانحراف رابرای آنهاایجادمیکند.ازجمله عوامل دیگررامیتوان تحت عناوین زیرمطرح کرد:

از هم گسیختگی و نابسامانی در خانواده

اعتیاد شدید پدر خانواده و مشکلات اقتصادی

عدم نظارت صحیح خانواده برفرزندان

عدم دستیابی دخترنوجوان به اهدافش

میزان تحصیلات والدین

سطح درآمدوالدین

محیط مسکونی خانواده

راهکارهای پیشگیرانه:

فراهم آوردن فضای روانی مناسب برای فرزندان ازطرف والدین

آموزش مهارتهای زندگی به خانواده هاوفرزندان

آموزش مهارتهای حل مساله به والدین وفرزندان

کارشناس مرکز مشاوره پلیس فارس 

خودکشی نافرجام :

دختر نوجوان 16ساله ای با چهره ای بسیار غمگین و افسرده به دایره مشاوره کلانتری مراجعه کرد. دختر نوجوان مشکلاتش را چنین مطرح کرد :

من فرزند اول خانواده چهار نفره ای هستم که همراه پدر و مادر و خواهر کوچکترم زندگی می کنم هیچ وقت نتوانستم ارتباط خوبی با والدینم به خصوص پدرم داشته باشم چون پدرم همیشه سرکار است و عصرها نیز شغل دوم دارد و خیلی کم به منزل می آید  و  هر وقت هم که به خانه بیاید مدام می گوید خسته ام و بسیار عصبی و خشن و بارها به بهانه های مختلف مرا کتک زده و همیشه مرا با دیگر همسالانم مقایسه می کند و من هم شدیداً از این کار ایشان متنفرم . مادرم هم خانه دار و بیشتر وقتش صرف کارهای خانه و بچه داری و ... است . هر دوی والدینم از توجه من غافل هستند و  نیازهای عاطفی مرا نادیده می گیرند. من همیشه بیشتر اوقاتم را با دوستانم یا در فضای مجازی سیر می کنم و بسیار تحت تاثیر دوستانم هستم چون آنها به من توجه می کنند و حرفایم را می شنوند و درکم می کنند از همه مهمتر سرزنش و سرکوفت به من نمی زنند و مرا با دیگران مقایسه نمی کنند اما والدینم دقیقا برعکس عمل می کنند همیشه و بسیار سختگیر هستند با توجه به فشارهای که در زندگی دارم و در خانواده سعی کردم از این تنهایی بیرون بیایم و با توجه به تشویق های مکرر دوستم سعی کردم این عقده ها و بی توجهی ها را جبران کنم همان طور که دوستانم به من پیشنهاد کردند عمل کردم و چون دوستانم همیشه مرا تشویق به ارتباط با جنس مخالف می کردند و می گفتند تا کی می خواهی تنها باشی، دوستی برا خودت پیدا کن او به تو محبت می کند و حال و هوایت عوض می شود . تا اینکه در فضای مجازی با پسری آشنا شدم که یکی از دوستانم به من معرفی کرد اوایل فقط دوست داشتم از این تنهایی خلاص شوم و مثل دوستانم کسی را داشته باشم که با او حرف بزنم و به من توجه و محبت  کند. تا به خودم آمدم دیدم این ارتباط فراتر از این شده و من شدیداً وابسته این فرد شده ام طوری که روزانه چندین ساعتم را به صورت تلفنی یا حضوری با این فرد سپری میکردم و هرچه به من می گفت گوش می کردم و من در فضای مجازی عکسهایم را برایش می فرستادم ، تا اینکه مادرم متوجه ارتباط من با این فرد شد و به مادرم گفتم او مرا دوست دارد و به من قول ازدواج داده و مادرم با من بحث می کرد و مرا کتک می زد و تهدید می کرد که به پدرم خواهد گفت و مرا مجبور کرد که به این پسر بگویم که اگر مرا می خواهد با خانواده اش به خواستگاری بیاید . از این جا بود که فهمیدم این پسر مرا فقط برای سرگرمی می خواهد و به بهانه های مختلف سعی کرد از من دور شود و آن رابطه را قطع کند دیگر جواب تلفن هایم را نمی داد و من بیشتر از قبل احساس تنهایی و شکست و پوچی می کردم و هر وقت که او جواب نمی داد ، خودزنی می کردم چون بسیار او را دوست داشتم و باورش برایم سخت بود که چرا او به یکباره این قدر نسبت به من سرد شده است و مرا تحقیر می کند . منی که خیلی او را دوست داشتم و او که همیشه می گفت تا آخر با من خواهد ماند حالا مرا رها کرده بود و جواب تلفن هایم را نمی داد و گاهی هم که جواب می داد با خشونت حرف می زد و بار آخر مرا تحقیر کرد طوری که با حرفهایش خرد شدم و له شدم. به من گفت : من تو را فقط برای سرگرمی می خواستم فکر می کنی تو در شان و شخصیت خانواده ما هستی ؟؟ و گفت من تو را برای چند صباحی دوست داشتم و قصد ازدواج ندارم و تو بی خود شلوغش کردی گفت من دختری مثل تو را برای ازدواج هیچ وقت انتخاب نمی کنم و گفت الانم هم با کسی دیگر دوست شده ام و دیگر نمی خواهم به تو فکر کنم این جا بود که انگار تمام دنیا روی سرم می چرخید و حرفهای مادرم که مدام مرا سرزنش می کرد و می گفت از این پسر دست بکش او تو را نمی خواهد تو فقط یک سرگرمی برای او هستی و به کتک هایی که بخاطر او خوردم حرفهایی که شنیدم و هدیه هایی که با فروش طلاهایم برای شادی او خریدم و به ارتباطمان فکر می کردم تا جایی که شروع به خودزنی کردم اما آرام نشدم و دست به خودکشی زدم مقداری قرص خوردم و چیزی نفهمیدم تا اینکه چشمانم باز شد و خودم را در بیمارستان دیدم بالاخره ترخیص شدم بسیار حالم بد بود تا اینکه  به خانه بازگشتم و بعد از مدتی با تشویق دوستانم دوباره سعی کردم برای فراموشی او با شخص دیگری دوست شوم، تا شاید فکر و خیال او را فراموش کنم که متاسفانه روز به روز این ارتباط بیشتر شد و با افراد دیگر هم ادامه پیدا کرد تا جایی که پدرم هم متوجه ارتباطات مختلف من شد و مدام بحث داشتیم و کتکم می زد پدرم  می گفت آبرویم را برده ای و تا جایی که یک شب باز تصمیم به خودکشی گرفتم و خسته بودم  و از همه افراد و سعی کردم این زندگی پوچ و بی هدف را تمام کنم که هیچ چیز دیگر برایم اهمیت نداشت . دوباره خودکشی کردم ولی باز هم از این خودکشی  فقط زجر و آسیب هایش نصیبم شد و رهایی از این زندگی در کار نبود. دیگر از دوستانم هم خسته شدم و همیشه به گذشته که فکر می کنم می گویم کاش وارد این ارتباطات نمی شدم و کنجکاوی نمی کردم. اکنون از شما تقاضای کمک دارم مرا از این وضعیت نجات دهید

نظر مشاور :

این دختر نوجوان، دوران نوجوانی و بلوغ را سپری می کند و والدین به دلیل مشغله کاری و خانه داری ارتباط ضعیفی با دخترشان داشته اند و محیط خانه محیطی پر از تشویش و نگرانی بوده و والدین مدام فرزندشان را با دیگر همسالان مقایسه کرده اند و وی را سرزنش کرده اند . بی توجهی و بی مهری والدین به ایشان ، مورد ضرب و شتم واقع شدن از سمت والدین ، فشارهای زیاد والدین ، سرزنش های والدین ، نبود پدر در منزل در ساعات زیادی از روز ، عدم نظارت و کنترل درست بر فرزند خود ، عدم توانایی نه گفتن فرد در مقابل خواسته های افراد ، اعتماد به نفس پایین  ، عدم مهارت حل مسئله و عزت نفس پایین سبب شده تا این دختر نوجوان برای تامین نیازهای عاطفی خود با جنس مخالف ارتباط برقرار کند و از طریق افراد ناباب و افراد ناشناس در فضای مجازی مورد سواستفاده قرار بگیرد و به دلیل اینکه ایشان در سن نوجوانی قرار دارد به خاطر هیجانات نوجوانی گرفتار هیجان زود گذر و عشق کاذب شده و چون  شکست عاطفی خورده است دچار افسردگی شدید شده و دست به خودکشی زده است .

اقدامات پیشگیرانه:

-با توجه به اینکه خطر خودکشی و گرفتن جان خود عامل مهمی در هر نوع افسردگی می باشد و اغلب کسانی که افسرده هستند و به خودکشی فکر می کنند ، متوجه نیستند که تفکر آنها محدود و نامقعول است و به کمک  روانشناختی نیاز دارند لذا بهتر این است که در این شرایط ، خانواده آگاهی لازم را کسب نموده و سریعا فرد افسرده را با افکار خودکشی و حتی این فرد که اقدام به خودکشی کرده را نزد متخصصان و روانشناسان و روانپزشک برده تا به این فرد کمک شود تا با زندگی کنار بیاید و توانایی خود را در کنار آمدن با مشکلات بازیابد .

-خانواده ها باید به مشکلات نوجوانان خود توجه کنند و رابطه عاطفی ، صمیمی و سالمی را بین خود و فرزندان در خانه ایجاد کنند. در بسیاری از موارد ، فرزندان بدلیل مورد توجه قرار نگرفتن والدین و بدلیل مشکلات و تعارضات خانوادگی و نبود روابط عاطفی مناسب میان اعضای خانواده دست به چنین کاری می زنند که ضرورت دارد والدین به این مهم توجه کنند و آموزش های لازم جهت ارتباط به خصوص ارتباط عاطفی با نوجوانان و فرزندان خود را کسب نمایند .

 مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری 13 عباسیه شیراز

 

 

  • ۹۹/۰۹/۲۹
  • کانون یاریگران زندگی

نظرات (۱)

حالم خراب شد این چی بود

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی